جاده انتظار - آسِمان هفتم
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
نویسنده : یوسف رحیمیان:: 83/11/13:: 4:59 صبح

جاده انتظار

پیراهن آشنایی را بر تن می کنم،در امتداد جاده انتظار،کنار کفاش پیر افغانی می ایستم تا عابران متوجه اضطراب و دلهره من نشوند،در این میان قطار باشکوه ارزوهایم روی ریل تازه رنگ خورده احســاسم به سوی ایستگاه دوستی در حرکت است و سوزنبان خیالم به پیشواز تنها مسافر این قطار میرود.

مسافر میرسد نه از سمتی که چشمها به پیشوازش رفته بودند.


 

موضوعات یادداشت



49837:کل بازدید
0:بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
جاده انتظار - آسِمان هفتم
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان

لینک دوستان

ابرک قله نشین

اشتراک
 
گوش دادن به موزیک متن
بایگانی
طراح قالب